آقای سبـز پوش، منـم آشنـای تــو
خوردست دل گره به ضریح رهاییت
افتاده اند خیل ملائک به پای تــو
وقتی گدای زاده ی باب الحوائج است
باید به کار خویش ببالـد گدای تــو
وقتی بهار عشق، شروع از حریم توست
باید که غیر سبـــز نباشد قبــای تــو
سقا شدی شبیه عمویت، در این دیار
عمریست خورده ایم ز جام سخای تو
افسوس مانده غرق غریبی سرای تو
این دل دوباره شوق خراسان گرفته است
آقا بده اجــازه ببینـــم رضـــای تــــو
وصفت عظیم و واژه حقیر است بی گمان
لطف تو بود هرچه که گفتم برای تـــو.
شعر: حسن لملیکی زاده
حرم سبزقبا(ع) نگین سبز شهر دزفول
دل ,زاده ,گدای ,تــووقتی ,سبزقبا ,سرای ,غریبی سرای ,سرای تواین ,غرق غریبی ,مانده غرق ,دیــار مقاومــتافسوس
درباره این سایت